زهرا جانزهرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

زهرا نازنازی

11 ماهگیت مبارک گلم

 امروز 11 ماهگیت تمام شد و وارد 12 ماهگی شدی انشاء الله یک ماه مونده به روز تولدت   عزیزززززززززززززززززززززم دوسسسسسسسستت دارررررررریم یه عالممممممممه     در 93.10.25 برای ماهگرد 11 ام مامان جون کیک خوشمزه پخت. ...
27 دی 1393

مهمون کوچولوی امروز

امروز عصر باباجون و مامان جون اومده بودن خونه شما تا تو رو ببینند، مامانت  با بابات برای عصب کشی دو تا از دندان هاش رفته بودند. بعد اومدین شام خونه ما و کلی بازی کردی ، اونقدر خستت کرده بودم که نگو. کلی ازت عکس گرفتم و  مامان جون برات کیک 11 ماهگی پخت. کلی بازی و خوشحالی کردی الان هم باباجون  مهربون برد خونتون. اینم عکسهای تازه تازه اینجا ژست گرفتی اینجا بدون آهنگ داری نانای میکنی   اینجا هم خودت و لوس می کنی برای خاللللللللللللله اینجا هم  برای 11 ماهگیت  که البته دو روز دیگه تموم  میشه یه کیک خوشمزه پختیم ولی تا گذاشتم ازت عکس بگیرم گریه کردی مثل اینکه از کیک ترسی...
25 دی 1393

زهرا بدون دندان

تا امروز که 10ماه و 26 روزه ای دندان در نیاوردی نمیدونیم دلیلش چیه ولی دکترها میگن اشکالی نداره. انشالله به زودی مرواریدهای خوشگلت و دربیاری تا به راحتی غذا بخوری و برات جشن دندونی بگیریم .
23 دی 1393

روزمرگی ها

خلی وقت بود که به دلیل کار زیادم  نمی تونستم بیام وبلاگت و برات بنویسم.  از روزمرگی های این روزهات میخوام بگم. بابات صبح ها میره مدرسه و  تو میمونی با مامانت. باهم از خواب بیدار میشین یا حتی زودتر از مامانت بیدار میشی و  یک راست میری سراغ آشپزخانه خواب آلود، بعد با سرو صدات مامان هم از خواب بیدار میکنی. به هم صبحانه میخورین، بازی میکنین و... بعد برای بابایی که از مدرسه میاد نهار میپزین و باهم نوش جون میکنین. خدایا شکرت بابت این نعمت بزرگ که به ما عنایت فرمودی. دیروز که اومدیم خونتون دیدیم پیشونیت قرمز شده مامانت گفت که در کمد هال و باز کردی و زدی به پیشانی که اونا هم به در کمدها چسب زده بودن تا نتونی باز کنی. امر...
23 دی 1393

خاطرات و کارهای 11 ماهگی

زهرا جان تو این ماه خیلی شلوغ شدی بیشتر از همیشه .همش دوست داری به چیزها دست بزنی و موقعی که از دستت بگیریم عصبانی میشی و دوباره میخوای. وقتی میای خونه ما کامپیوتر و دوست داری و دستت و به نشانه نای نای میبری بالا تا برات نای نای باز کنیم. توماه قبل دوست داشتی وایستی یا راه ببریمت ولی نمیدونم حالا چرا میترسی وقتی از دستت میگیریم تاراه بری زود میشینی و میترسی. تو این ماه یاد گرفتی 1. علاوه بر نای نای که قبلاً هم میکردی ولی الان حرفه ای شدی دو دستت را میبری بالا و حتی وقتی جو میگیرتت از جات با اینکه میترسی ولی بلند میشی و دو دستت و تکون میدی و شکمت هم تکون میدی که همونجا خاله میگیره بغلش و بوس بارانت میکنه جیگرم. 2. زبونت  ...
23 دی 1393
1